غزل شماره 10 فال حافظ : دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

فال حافظ

غزل فال شما :

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

پخش آنلاین این غزل

تعبیر فال شما :

مسیری که انتخاب کرده اید درست است و شما را به مقصد خواهد رساند. بی گدار به آب نزنید و قبل از هر تصمیمی خوب فکر کنید تا در ادامه راه موفق باشید.

به زودی وارد گروهی می شوید که حضورتان در آن جا برای آینده شما خوب است و سرنوشت شما را در جهت مثبت تغییر خواهد داد.

تقوای خداوند را پیشه کنید و به او توکل کنید تا از مشکلات رهایی پیدا کرده و از هر آسیب پنهان و پیدایی در امان بمانید.

 

مسیری که در آن قدم گذاشته‌ای صحیح است و خیر دنیا و عقبی در آن است، همراهان خوبی نیز در این راه با تو هستند. با بهره‌گیری از تدبیر و تفکر، هدف خود را دنبال کن و با پشتکار و دلگرمی ادامه مسیر را نیز طی کن. به زودی به جمعی اضافه خواهی شد که ممکن است سرنوشتت در آنجا تغییر کند. نشانه‌ها و پالس‌های مثبت از آن جمع دریافت خواهی کرد. اگر با تقوی و پرهیزگار باشی از گزند هر بلایی در امان می‌مانی، کارت درست می‌شود و امورات بر وفق مرادت می‌گردد.

نتیجه فال شما:

۱-   گاهی آنقدر درفکر این نیت می باشید که گویی دود دلت از آسمان هم فراتر می رود اما بدان که باید سخن نگویی تا از تیره آه دیگران هم برحذر باشی یعنی دو خطر شما را تهدید می کند الف – بیش از اندازه خود خوری می کنی و فکر این و آن کردن و کار را به فردا افکندن ، صلاح نمی باشد ب- حسادت حسودان که به زندگی شما رشک و حسد می برند
۲-   فکر می کنی او بسیار مغرور و خودخواه و سنگدل است اما چنین نیست زیرا او بافکر و اندیشه کار می کند و تمام جوانب کار را می سنجد ولی شما بی محابا و بی حوصله عمل می کنید لذا قدری ملایم تر و با تدبیر تر عمل کنید
۳-   این فکر و اندیشه با صبر قابل اجراست مدتی به طول می انجامد اما شاهد مقصود را درآغوش خواهی گرفت و همین امروز برابر تلمیح آیه ۱۷۲ سوره اعراف را از آیه ۱۶۵ تا ۱۸۵ خوب با معنی بخوان که حافظ دربیت شماره ۲ به شما اشاره کرده است که به خدا توکل کن
۴-   از مسافر خبری دیافت می کنید بیمار درهیمن حالت باقی خواهد ماند خرید سفارش می شود ولی فروش زود است در معامله ای سودی عاید شما می شود درتحصیلی موفق می شوید
۵-   نذری که کرده ای ادا کن و از پدرومادرت که چشم به راه تو می باشند دلجویی مادی و معنوی کن
۶-   فرزندانی صالح خواهی داشت همسرت بیش از آنچه فکر می کنی مهربان و خوب است دلش را به دست آور و برای دوستت هدیه ای بخر
۷-   بدان که : برنده : می داند که گاهی اوقات پیروزی به بهای بسیار گرانی بدست می آید اما بازنده : بسیار مشتاق برنده شدن است درجایی که نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است
۸-   اگر فکر می کنی راه درست و منطقی انتخاب نکرده ای ناامید نباش تقدیر چنـــــین بوده است و لی با حوصله عمل کن .

شرح ابیات غزل:

1.ديشب پير ما از مسجد به سوي ميخانه آمد؛ رفيقان راه از اين پس تدبير كار ما چيست.

2.ديشب پير ما از مسجد به سوي ميخانه آمد؛ رفيقان راه از اين پس تدبير كار ما چيست.

3.در خرابات مغان ما با پير هم منزل مي شويم؛ زيرا تقدير ما از روز ازل چنين بوده است.

4.اگر عقل بداند كه دل در قيد عشق چه خوش مي‌گذارند؛ صاحبان عقل براي گرفتار شدن در زنجير ما ديوانه خواهند شد.

5.روي خوبت نمادي از لطف به ما عرضه داشت: از آن سبب غير از لطف و خوبي در تفسير ما نيست.

6.آيا آه سوزناك همچون آتش، و سوز و گداز ناله سحرگاه ما، شبي بر دل سنگين تو اثر خواهد كرد.

کمی بیشتر در خصوص غزل فال تان بدانید:

تفسیر عرفانی

1.دیشب، پیر ما از مسجد سوی میخانه آمد؛ شاید او قصد دارد که ما سالکان را از اعمال و عبادات ظاهری به اعمال و عبادات باطنی توجه دهد.ای همرهان!بعد از این تدبیر کار ما چیست؟ در مسجد بمانیم یا به پیروی از پیر به میخانه برویم و در آنجا مقیم شویم؟!(اشاره به داستان شیخ صنعان)
2.هنگامی که استاد و مرشد ما به طرف میخانه می رود، ما مریدان چگونه به سوی خانه ی کعبه روی بیاوریم؟ شاید در این کار حکمتی است که ما نمی دانیم.«ما مریدان رو به سوی کعبه -که مقام زهد و تعبد است، چگونه روی آریم، هرگاه روی توجه به سوی میخانه ی عشق و محبت دارد پیر ما؟»
3.همان گونه که در عهد ازل با معشوق پیمان بستیم و سرنوشتمان این گونه رقم خورد، بیایید در این دنیا نیز در طریق سیر و سلوک، پیرو مرشد خود همراه و هم منزل باشیم.
4.عاقلان اگر بدانند که دل عاشق دربند گیسوی معشوق، چه حال خوش و خرمی دارد، عقل را رها کرده در پی زنجیر زلف معشوق، مجنون می شوند و آنها نیز مانند ما اسیر زلف گره گیر محبوب ما می گردند.
5.چهره ی زیبای تو نشانه ای از لف حق است و جلوه ای از جمال جانان را برای ما آشکار ساخته است و از آن جهت است که در سخن ما جز لطف و خوبی چیز دیگری نیست.
6.ای معشوق! آیا آه آتشین و سوز و گذازهای سحرگاهی ما شبی بر دل سنگین و بی رحم تو اثر خواهد کرد؟ آیا باز مورد لطف و عنایت تو قرار خواهیم گرفت؟
7.ای معشوق! از آه عاشقانه و پر سوز من که از گردون هم می گذرد، بترس و ای حافظ! دیگر سخنی نگو و خاموش باش و بر جان خود رحم کن.

 

 

شرح غزل :

وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
این غزل به گمان سودی و تصریح و تأکید دکتر مرتضوی یکی از دو غزلی است که حافظ مستقیماً در آن به داستان شیخ صنعان نظر داشته، و «پیر ما» در مطلع غزل همان شیخ صنعان است. دکتر مرتضوی می‌نویسد: «… نکته بسیار جالبی که بر اثر تتبع در این مورد دستگیر نگارنده شده است دریچه ایست که از برکت شیخ صنعان به سوی پیر حافظ و تحلیل روحیه و شخصیت مراد تصوری سلطان عاشقان جهان گشوده یافت و اکنون نگارنده را تقریباً مسلم است که «شیخ صنعان» هسته مرکزی شخصیت پیر تصوری حافظ می‌باشد. و به عبارت دیگر ذهن خواجه شیراز مجذوب و مرعوب شخصیت افسانه‌ای این پیر آتش‌افروز است و او را اساس شخصیت پیر مغان و پیر می فروش خود که مظهر و مز و «سمبل» عالی عرفان عشاقانه و روش ملامتیه است قرار داده، چنانکه در این غزل مشهور خود که بدون ادنی تردیدی راجع به شیخ صنعان است، شیخ صنعان را «پیر ما» خطاب می‌کند و با اخلاص و صداقت خاصی از ناگزیری و اجبار خود در تبعیت از راه و روش آن پیر روشندل که ظاهرش جالب ملامت و باطنش سلامت است سخن می گوید: دوش از مسجد سوی …
آیا پیر سالک عشقی که فتوی «به می سجاده رنگین کردن» و «می خوردن» و «دست زدن به محرمات شرعیه و اعمالی که به ظاهر مخالف شرع است» می دهد و مریدان ظاهربین را که از رموز و اسرار راه عشق خبری ندارند دچار وسواس و تردید و دو دلی می‌کند، در حالیکه فرمان‌های او متضمن مصلحت کامل و صلاح عشق و طریقت و در حکم بوته آزمایشی است که قلب تیره را از زر سره جدا می‌کند، جز «شیخ صنعان» است؟[۱]»
«… علاوه بر موارد متعددی که توجه خواجه به داستان شیخ صنعان معلوم است در بسیاری از مضامین غرقانی و عاشقانه نیز که به طور خاص نمی توان حکم به تأثر از این داستان داد. نفوذ روح داستان و آثار اشتغال ذهنی به مضامین و نتایج آن جلوه گر است.[۲]»
غزل دیگر موردنظر استاد مرتضوی که در آغاز سخن از آن یاد می‌کند «بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت» است که در آن نام شیخ صنعان به صراحت آمده است. برویم بر سر سخن.
۱ دیشب پیر ما از مسجد به سوی میخانه آمد؛ رفیقان راه از این پس تدبیر کار ما چیست.
یاران طریقت: رفیقان راه. در اصطلاح عرفا طریقت راه وصول به حق است. «حقیقت سرمنزل و نتیجه سلوک در طریقت است زیرا سالک در طلب لطیفه باطنی که منظور مطلوب اوست می رود. همین که آن لطیفه روحانی را یافت به منظور عالی خود واصل شده یعنی به حقیقت رسیده است. در مبحث تصوب و عرفان سه مرحله را باید در نظر داشت: شریعت، طریقت و حقیقت.[۳]» از قول خواجه عبدالله انصاری آمده است «شریعت را تن شمر، طریقت را دل و حقیقت را جان[۴]».
۲ وقتی پیر ما به سوی خانه خمار تمایل دارد، ما مریدان چگونه به خانه کعبه روی بیاوریم.
می‌گوید وقتی مرشد و راهنمای ما به سوی خانه شراب فروش می رود ما چگونه می توانیم روی به سوی کعبه بیاوریم. و کعبه اشاره به آن قسمت از داستان شیخ صنعان دارد که شیخ از مکه به سوی روم می‌رود.
۳ در خرابات مغان ما با پیر هم منزل می شویم؛ زیرا تقدیر ما از روز ازل چنین بوده است.
دنباله بیت قبلی است که پیر از مسجد به سوی میخانه آمده. می‌گوید در میخانه یا خرابات مغان ما هم به پیر ملحق می‌شویم، زیرا تقدیر ما چنین بوده است.
۴ اگر عقل بداند که دل در قید عشق چه خوش می‌گذارند؛ صاحبان عقل برای گرفتار شدن در زنجیر ما دیوانه خواهند شد.
می‌گوید عقلا که عوالم عشق را به چشم تحقیر می نگرند اگر از لذت این گرفتاری آگهی یابند خود شیفته‌وار آرزو می‌کنند که در زنجیر عشق اسیر شوند – برای اسیر شدن در زنجیر عشق دیوانه می شوند.
۵ روی خوبت نمادی از لطف به ما عرضه داشت: از آن سبب غیر از لطف و خوبی در تفسیر ما نیست.
آیت: علامت و نشانه، و نیز به معنای درجه اعلای هر چیزی است. آیتی از لطف اشاره به آیات لطف و رحمت در قرآن دارد، در برابر آیات عذاب.
می‌گوید جمال تو که خود نشانه‌ای از لطف و مهربانی پروردگار است چنان ما را تحت تأثیر قرار داد که همه آیات را از جنبه لطف و رحمت آنها تفسیر می‌کنیم و نه از جنبه ترس و وحشت.
جمال معشوق که جایگاه تجلی ذات الهی است زیباست، پس همه آفریده‌ها را زیبا می بینم، و این اشاره به مذهب اصحاب تجلی دارد که جان را جلوه‌گاه ذات الهی می دانند.
۶ آیا آه سوزناک همچون آتش، و سوز و گداز ناله سحرگاه ما، شبی بر دل سنگین تو اثر خواهد کرد.
شبگیر: طرف‌های صبح در اواخر شب.
آتش در سنگ نمی گیرد و آه آتشناک شاعر در دل سنگ معشوق بی اثر است.
۷ تیر آه ما از آسمان خواهد گذشت، حافظ خاموش با؛ از تیر ما بپرهیز و بر جان خود رحم کن.
به حافظ می‌گوید خاموش باش و اسرار عرفانی را فاش مکن زیرا آه ما عارفان آنقدر مؤثر است که بر عالم بالا هم اثر خواهد نهاد. اگر اسرار را فاش کنی تو را نفرین خواهیم کرد. به جان خود رحم کن و از تیر آه ما بترس.

این دو بیت در نسخه علامه قزوینی موجود نمی‌باشد ولی دکتر هروی در شرح این غزل این دو بیت را نیز جزء ابیات غزل منظور داشته‌اند.

۸
باد بر زلف تو آمد شد جهان بر من سیاه
نیست از سودای زلفت بیش از این توفیر ما
۹
مرغ دل را صید جمعیت به دام افتاده بود
زلف بگشای ز شست ما بشد نخجیر ما
               
۸ باد زلف تو را آشفته کرد و جهان در برابر چشمم سیاه شد؛ در معامله عشق تو نفعی بیش از این نصیب ما نگردید.
سودا: معامله.
توفیر: سود، فراوانی.
می‌گوید باد بر زلف تو وزید و زلف سیاه تو را که در برابر نظرم بود چنان آشفته کرد که جهان در برابر چشمم سیاه شد. در معامله عشق تو بیش از تیرگی و آشفتگی سودی نصیب ما نشد.       
۹ مرغ دل، جمعیت را مثل شکاری به دام آورده بود؛ وقتی تو زلف باز کردی شکار ما از دام ما گریخت.
صید: شکار کردن، آنچه شکار کنند.
شست: دام، دام ماهیگیری.
می‌گوید دل من به جمعیت خاطری رسیده بود ولی وقتی تو زلفت را باز کردی و آن را جلوه‌گر ساختی صید، یعنی جمعیت خاطر ما، بال گشود و رفت.
مقصود اینکه دل من آرام و قرار یافته بود ولی وقتی تو زلف گشودی مجذوب آن شد و قرار و جمعیت خود را از کف داد. به عبارت دیگر با دیدن زلف تو خاطر جمع ما پریشان شد.

————————————————————————-
[۱] – مرتضوی، … مکتب حافظ، … ص ۳۱۵ -۳۱۷٫
[۲] – مرتضوی، … همان اثر ص ۳۱۵٫
[۳] – رجائی، … فرهنگ اشعار حافظ … ص ۴۲۴٫
[۴] – مجتبائی، … «عرفان پیر هرات» مقالات و بررسی‌ها، دفتر ۳۲-۳۳، ص ۲۰٫

غزل به قلم علامه قزوینی :

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
 
غزل به قلم شاملو :

 

غزل به قلم الهی قمشه ای :

غزل به قلم عطاری کرمانی :

دوش ازمسجد سوی میخانه آمد پیرما     چیست یاران طریقت بعد از ین تدبیر ما ؟
درخرابات مغان ما نیز هم منزل کنیم        کاین چنین رفتنست درعهد ازل تقدیر ما
ما مریدان روی سوی کعیه چون آریم چون ؟    روی سوی خانه خمار دارد پیرما
بادل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی ؟         آه آتشبار و سوز ناله شبگیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوشست عاقلان دیوانه کردند از پی زنجیر ما
باد برزلف تو آمد شد جهان برمن سیاه       نیست از سودای زلفت بیش ازین توفیر ما
مرغ دل را صید جمعیت به دام افتاده بود    زلف بگشادی زشست ما بشد نخجیر ما
روی خوبت ایتی از لطف برما کشف کرد        زان سبب جز لطف و خوبی نیست درتفسیر ما
تیر آن ما زگردون بگذرد حافظ خموش         رحم کن بر جان خود ، پرهیز کن از تیر ما

پاسخ دهید